جدول جو
جدول جو

معنی بی عدیل - جستجوی لغت در جدول جو

بی عدیل
بی مانند، بی نظیر، بی همتا
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
فرهنگ فارسی عمید
بی عدیل
(عَ)
مرکّب از: بی + عدیل، بی نظیر. بی مانند. (آنندراج)، بی همتا. بی مثل. بی مانند. (ناظم الاطباء)، بی جفت. (یادداشت مؤلف)، رجوع به عدیل شود
لغت نامه دهخدا
بی عدیل
بینظیر، بی مانند، بی مثل، بی همتا
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
فرهنگ لغت هوشیار
بی عدیل
((عَ))
بی مانند، بی نظیر
تصویری از بی عدیل
تصویر بی عدیل
فرهنگ فارسی معین
بی عدیل
بی بدیل، بی مانند، بی نظیر، بی همال، بی همتا، بی مثل
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُدْ دَ)
فقدان ساز و برگ و سلاح. بی مهماتی: و ما را چنان مانداز بیعدتی و لشکر که هر کسی را در ما طمع می افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). و رجوع به عدّه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بی هوشی. بی شعوری. دیوانگی. جنون. (ناظم الاطباء). بی خردی. بی دانشی. حمق: گاو گفت یا آدم چرا می زنی ؟ اگر تو را عقل بودی از بهشت بیرون نکردند. بدین بی عقلی و بی حرمتی که تراست از بهشت بیرون کردند. (قصص الانبیاء ص 23). رجوع به بی عقل شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
عمل نکردن. به گفتار عمل نکردن. کردار نداشتن:
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بی عمل است.
حافظ.
و رجوع به علم و رجوع به عمل شود، بدون اجازه. بی دستوری: این چیست که میگویی چنین سخنی بی فرمان امیر نگفته باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 685). بی فرمان شراب خوردن با غازی و ترکان سخت سهل است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 222). تا بفرمان ما بود نبی بود. رسول خواندمش چون بی فرمان هجرت کرد از خدمت ما یکسو شد (یونس) . (قصص الانبیاء ص 133). رجوع به فرمان شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بی نظیری. و رجوع به عدیل شود، صادق. خالص. (ناظم الاطباء).
- بی غرض و مرض، بدون قصد و سوء نیت.
، بی پروا. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی عقلی
تصویر بی عقلی
نا بخردی خلی کالوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعدیل
تصویر بیعدیل
بی مانند بی نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی بدیل
تصویر بی بدیل
بی همتا
فرهنگ واژه فارسی سره
بی بدل، بی تا، بی مانند، بی مثل، بی نظیر، بی همتا، بی همال، فرد، فرید، یکتا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
بدون سببٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
Gratuitous, Unnecessarily, Unprovoked
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
gratuit, inutilement, non provoqué
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
מיותר , באופן מיותר , לא מתגרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
غیر ضروری , غیر ضروری طور پر , بغیر کسی وجہ کے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
অযৌক্তিক , অকারণে , অকারণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
zisizo na maana, bila lazima, isiyo na provokeshini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
gereksiz, gereksiz yere, gerekçesiz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
불필요한 , 불필요하게 , 이유 없는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
不必要な , 不必要に , 何の前触れもない
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
ไม่จำเป็น , โดยไม่จำเป็น , โดยไม่มีเหตุผล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
निराधार , अनावश्यक रूप से , बिना कारण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
tidak perlu, secara tidak perlu, tanpa provokasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
overbodig, onnodig, ongegrond
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
gratuito, innecesariamente, no provocado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
gratuito, desnecessariamente, não provocado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
多余的 , 不必要地 , 无缘无故的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
niepotrzebny, niepotrzebnie, bez powodu
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
безпідставний , непотрібно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
unnötig, unbegründet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
беспричинный , ненужно , без причины
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی دلیل
تصویر بی دلیل
gratuito, inutilmente, non provocato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی